روایت دست اول یکی از همراهان شهید چمران/ دکتر میگفت من همینها را میخواهم!
تاریخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۲۸۹۴۰۳
به گزارش گروه دیگر رسانههای خبرگزاری فارس، روزنامه جام جم نوشت: گردان میثم یکی از گردانهای معروف لشکر ۲۷ محمد رسولا... (ص) است، گردانی که البته به نام دیگری هم مشهور است؛ گردان «داشمشدیها». رزمندههایی با مختصاتی ویژه و ثابت که با گویش تهرونیهای قدیم حرف میزنند و به قولی همه عشقبازند!
فرماندهی این گردان در دورهای به عهده سیدابوالفضل کاظمی بود، بچه کوچه نقاشهای میدان خراسان تهران.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
یکی از جذابیتهای این ماجرا همین که بدانیم مواجهه دکتر مصطفی چمران با این گردان چگونه بوده است؟ سیدابوالفضل کاظمی با صدای خشدار و لحن شیرین و جاندارش از همین روایتها میگوید؛ با همان گویش و ادبیات مخصوص شنیدنیاش. اما کسی که تا پای شهادت دکتر در دهلاویه همپای او بوده درباره چمران چه میگوید؟ « دیگه مادری تو این سرزمین مثل مصطفی چمران نمیزاد! یک دهم از رشادتهای مصطفی چمران را هنوز نگفتند. ویژگیاش این بود که از عقب فرماندهی نمیکرد، خیلیها میرفتند ۳۰متر زیرزمین و بیسیم دست میگرفتند و عملیات رو هدایت میکردند اما دکتر همیشه جلوتر از ما بود. همه فن حریف بود، وقتی دکتر شهید شد دست کردم تو جیبش و یه دفترچه با کیفش بیرون آوردم، به مولا فقط ۲۶هزار و ۵۰۰ تومن پول تو حساب دکتر بود.»
قصه دکتر چمران و گردان میثم اما اینجا تمام نمیشود. روایت چگونگی راه پیدا کردن رزمندههای این گردان در پیشگاه مصطفی چمران از زبان سیدابوالفضل کاظمی شنیدنی است؛ « خیلی ببخشید رفتم مختاری و گمرک و اینا، بذارید دربسته بگم، رفتم شکارچیها رو از دم قهوهخونه و اینا انتخاب کردم! اینا رو که آوردم دکتر اونجا دونهدونهشون رو بغل کرد! خیلیا با کتونی نماز میخوندن، خیلیا وضو نداشتن اما دکتر همه رو بغل میکرد و میگفت طیبا... همینا چرخیدن، چون عشق حقیقی رو پیدا کرده بودن. این حرفا شعار نیس، وایسادن پاش، اگه شعاری بود که وانمیستادن. سه طلاقه کردن اون زندگی قبلیشونو! اصلا دکتر چمران به من میگفت من همینا رو میخوام! خودش گفت برو از همینا بیار! اونام یه جور ننگ میدونستن از قافله عقب بمونن!»
برویم به ۳۱خرداد ۱۳۶۰ در دهلاویه، روستایی در شمالغربی سوسنگرد، روزی که شهید چمران برای سرکشی، معرفی و توجیه فرمانده جدید محور به آنجا رفته بود، یکی از همراهانش سیدابوالفضل کاظمی. روایت آسمانی شدن دکتر چمران از زبان او کوتاه اما شگفت است. او میگوید « ما خونوادگی عشقبازیم. یه بار دیدم دکتر رفت سمت رادیو دستشو هم زخم کرد تا یه گنجشک از تو رادیو درآورد! خشکش کرد و ولش کرد! گفتیم از کجا فهمیدی گنجشک اونجا بود؟ دکتر داشت توجیه میکرد که دو تا خمپاره شصت خورد کنارش. یکی خورد بین ناصر حدادی و دکتر، یکی خورد کنار دکتر و محمود مقدم و خب حقش بود که شهید بشه.»
حاصل همه این همراهی و همنفسی شهید چمران برای سیدابوالفضل کاظمی یک جمله است که دیگر آرامتر، آنطور که خوب آن را هضم کنیم، میگوید؛ « از آقا چمران یه جمله یادم مونده که میگه کارها وقتی درست میشه که جای کاسبی و عاشقی عوض بشه.»
انتهای پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: شهید چمران کتاب کوچه نقاش ها ابوالفضل کاظمی مصطفی چمران شهید چمران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۲۸۹۴۰۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایت شهید مطهری از کلاس درس متفاوت امام
به گزارش خبرنگار جماران، مرتضی مطهری(1) همو که کنار اسمش پیشوندی ناگسستنی نشسته است و همه او را بیشتر با استاد مطهری می شناسند، در میان خاطراتی که از امام خمینی (س) نقل کرده به بیان شیرین امام به هنگام بازگو کردن الهیات اشاره کرده طوری که با بیان مدعیان این رشته بسیار متفاوت است. او گفته است:
آن ایام، تازه با حکمت الهی اسلامی آشنا شده بودم و آن را نزد استادی [امام خمینی ]که برخلاف اکثریت قریب به اتفاق مدعیان و مدرسان این رشته، صرفاً دارای یک سلسله محفوظات نبود، بلکه الهیات اسلامی را واقعاً چشیده و عمیق ترین اندیشه های آن را دریافته بود و با شیرین ترین بیان آنها را بازگو می کرد، می آموختم، لذت آن روزها و مخصوصاً بیانات عمیق و لطیف و شیرین استاد از خاطره های فراموش ناشدنی عمر من است.
برشی از کتاب سلسله موی دوست؛ ص 208
1. شهید مرتضی مطهری در سیزدهم بهمن ماه سال 1298 شمسی در قریه فریمان از توابع مشهد متولد شد و سال ها بعد یعنی زمانی که انسانی وارسته، باتقوا، استادی مسلم بود در روز سه شنبه یازدهم اردیبهشت 1358 ساعت ده و بیست دقیقه شب به وسیله گروهک تروریستی فرقان به شهادت رسید.
پیکر این شهید بزرگوار به دستور امام به قم منتقل و در حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد و آیت الله العظمی گلپایگانی بر او نماز گزارد.